دیدار شعر

گاهی نگاهی...

دیدار شعر

گاهی نگاهی...

بودن فراتر ازخور و خواب ودیدن و دیدار و گفت وگوست.....
باشیم و بمانیم آنگونه که نقش بردلهانهیم وبرق نگاه ها شویم وتبسمی برلبها.....
هنر انسان بودن بودن ماندگار است.هماره باشیدوبمانید.

آخرین مطالب

آواره

۲۷
شهریور

آخرین پاکت سیگارش را

نمورو محزون، در مشت میفشرد

باریشخندی که مهمان بغض در گلویش بود!


افسوس


تاراج راه ،

سرما وطعنه ی تلخ شرم

لقمه ای از گلوگاه دردجانکاهش نکاست

حکایت غریبی است زندگی

گم ؛

در رعشه های غروبی ،

در خاک بی الفت بی نام کجا آباد حزن

با گامهایشان،به بالین محتضرکدام؟ چگونه ؟ وچند؟

آواره اند!



  • ابوالفضل خداوردی پور

بغض

۲۶
شهریور

کوتاه میشویم

مختصر

خلاصه ومحدود

ازمثنوی به قصیده

از غزل به رباعی

ازجمله

به

واژه

ازپرواز

به

پر





سکوت میکنم

بغض میشوم

تا روزی

که شاید

فردایی بزاید

اشکی چون سیل

بگریم.



  • ابوالفضل خداوردی پور

شب

۲۰
شهریور

وسکوت

روزی دوباره زمین رافراخواهد گرفت!

آنسوی بیشه ی الفت،نگاهی خواهد رست

صیادی دامی خواهد نهاد

وزمان را بابالی شکسته ومحتضر،

به بالین التیام خواهد برد!

آسمان افسون تازه ای به تن میکند

ومن

تردید تازه ی تورا،به باغ آیینه ها میبرم

دستت را به دست کودکی های شمع میسپارم

تا راز تازه ای بزاید

- از وضوح سیال شب-

ذهن صامت دیدارت......




  • ابوالفضل خداوردی پور

دیوار

۱۶
شهریور

باور دیوارها

برائت فاصله نیست!

ایمان به امتدادسیاهی،

افسانه ی تداوم شب هاست

انس به ظلمت:

عادت به ابتذال مرگ شمع و شب پره هاست


- نمیفهمم

تو برایم بگو؟

پیش از ابتلاء به این تاریکی

لبخند را چگونه هجی میکرد!

لبان دخترک کور کوچه ی هشیار؟



  • ابوالفضل خداوردی پور

هیچ

۱۲
شهریور

تمام عمر را،

  که تسخیر میکنی

تو میمانی وروایت فتحی که

آینه از تاراج لحظه ها

خصمانه و بیدریغ،حکایت می کند!

جیبهایت را بگرد

   واژه ای به لحن تلاوت تاریخ

عبارت بودن و اندی سالهای توست......



  • ابوالفضل خداوردی پور

عنوان

۰۹
شهریور

حق باتو بود!

مرگ

نه عنوان شعر میشود،

و نه

عنوان دفترم

چرا که گاهی زندگی،

مدیون قرابت مرگ میشود

چرا که مرگ گاهی، بی شک

شیرین تر ازظلالت زندگیست.



  • ابوالفضل خداوردی پور

پیام

۰۶
شهریور

نیستم !



پیغام

یا شماره ی خود را،

بگذارید

تماس میگیرم.

  • ابوالفضل خداوردی پور

نگاه

۰۴
شهریور

هنوز هم

نگاه مبهم چشمانت،

رنگ از رخسار آینه میبرد

وقتی سکوت رخت بهانه به تن میکند!

غم سرزده و بی مهابا، به تسخیر دل میشتابد

و نسیم

همآغوش غروب،

بار بغضی گران را تحفه میآورد




  • ابوالفضل خداوردی پور

یاد

۰۱
شهریور

مرداد هم گذشت

لغزید!

مثل خورجین کهنه ای

از دوش مرد خسته ی ایل

یا

جوال پر ازکاه،از پشت قاطری

به گوشه ای افتاد.





گناهکارم

زیر سایه ی این سقف

فرصت لبخندی بود،برق نگاهی،

وسرگردانی انگشتان دست تو






کنار همین نیمکت ،باغبانی

  بوته ی یاسی را آب میداد

یادت هست؟

روبروی همین جدول سیمانی سیاه

و صدای جیغ ترمز ماشین

و بوی خون علف را،

که بی امان پیچید!



  • ابوالفضل خداوردی پور

عقوبت

۳۱
مرداد

چاره چیست؟

درشریان عطش چونان وسوسه ای!

رام،

یله،

حیران وشیدا،

گم میشوم

شاید که تقدیر نوای نهفته ای

کام بگشاید

تا صید خیالت

باشم،دمی ،درنگی، لحظه ای


عقوبت عاشقی است

  مفتون آینه ها بودن، از هیچ

تا چرای همواره ی حسرت!

 سر در گریبان تعبیر خواب هزاره ای،

مغموم.

  • ابوالفضل خداوردی پور