دیدار شعر

گاهی نگاهی...

دیدار شعر

گاهی نگاهی...

بودن فراتر ازخور و خواب ودیدن و دیدار و گفت وگوست.....
باشیم و بمانیم آنگونه که نقش بردلهانهیم وبرق نگاه ها شویم وتبسمی برلبها.....
هنر انسان بودن بودن ماندگار است.هماره باشیدوبمانید.

آخرین مطالب

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

وجهه

۳۰
خرداد

وجاهت زیستنم ؛

گواه مرگم هم نبود


مرا به خآک بسپار

-که سخره ترین  سلامت این تاریخ را،

بر گرده ام اینچنین،

تازیانه ام ،بایست -

چراکه

دیوارها،اکنون؛

فروتن ترین بهانه های زمین اند

  • کوتاه میآیندوگم میشوندوزود میمیرند؟!



بنداز دستان من مگسل

که

حاشاترین حدیث ممکن اجحاف را!

تهی؛

ترانه ترین!

زیسته ام


خلقی

اگرکه اینچنینم!

تباه،عصیان نمیکنم؟!

که سزاوار نفرت خاکم ،شاید:

وجاهت زیستنم

گواه مرگم هم نبود؟!


  • ابوالفضل خداوردی پور

املا

۲۶
خرداد

پیاده میشوم

میدان زیباییست

گوشه ای بایست،

و

چشمان تصورت را نبند





سطح سپید ذهنت را مقابل نگاه کودکی بکار

نانی داغ وآبی سرد

و

مدادی سبز



بازی کن

نردی

بباز،

بهای بهانه هامان را




چه گورستان زیبایی

آباد

آآآآآآآبااااااااد







  • ابوالفضل خداوردی پور

اکران

۲۴
خرداد

میتوانی!

پنجره را تمام  بگشایی

و لاجرعه نسیم را، تنگ

درآغوش گیسوانت،

  • بفشاری -

نیت کن

غروب شرجی اردیبهشت را؛

به تیمم اشکی ،

  • و -

حیرت روحت را طاهر کن!

و

قوس زیبای رنگین کمان آسمانی را،  

برگردن خاطرات ببند



اکران تازه ی یادها!

بر قاب سپید دوباره  ات

-

 باریدن بغض -



یاد میگیری

باور کن!

روح سپید زندگانی ات را

میتوانی

دوباره بشناسی.



  • ابوالفضل خداوردی پور

کشنبه

۱۵
خرداد

روزهای هفته ،

به صف میشوند! درمقابلم

از روبرویشان میگذرم

سرشان را میدزدند،

ومن

به چشم هایشان خیره میشوم

آرام ومقبول،

مینشیند و

آجیلشان را میخورند:



کوتاه  نمی آیم !

کم

می شوم !!





پیمانه پیمانه

پیر میشود!

آینه ام،


کنار میکشم،

چای دم میکنم

تا؟

و!

خواب یک سینی

لیوان دسته دار بلور را؛

میبینم؟

ببینم؟!

.

.

.

.


  • ابوالفضل خداوردی پور

پرسش

۰۳
خرداد

چند سال شد؟

  • نمیدانم -

  • ده سال؟

فرم دیگری !

کس دیگری !

جسد دیگری ! شده ام

هان

همان بهتر که نمی بینی ام

همان بهتر که

نمیخوانی ام !



.

.

.

 کبریت تری

در دستان لرزان تو ام

هشدار

که با د

می خلد،تا

مغز استخوان.




  • ابوالفضل خداوردی پور