شب
شب را که میکشی:
کبریت نم کشیده ای،حتی بهانه ی خشم میشود
ودشنام حلقوم شمع را میدرد
و همدلی ارزانتر میشود
وهمزبانی مفت!
و فال دوباره ای میگیرد،دربان کور درمانگاه
شب را که میکشی
خیابان را غورق میکنم
و مثل وسوسه ای رام میشوم،
در شریان عطش نقشه ی حیات تنت
یله، رها، گم میشوم پشت بلوط های کهنه ی جنگل
و میشمارم گامهای تند قلم را،
بر فرش حسرت بوم
شب را که میکشی
دست هایت شمع میشود
گمان میشود
گریه میشود
گنگ میشود
و
من
بیتاب میشوم
ومن، بیمار میشوم............
- ۰ نظر
- ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۴
- ۱۸۸ نمایش