پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۲۴ ب.ظ
من
کاف کوزه ای، سفالینه ام
شکسته
همانند دل اردیبهشتی تر
که اسم کؤچه ی بن بستی شد
درآغوش خیابان خلوتی بنام سراب
باران گرفت
و سال
سال هزاروسیصدو بودن بود
بوضوح یک شیشه تیله ی قرمز براق!
که مادرطفل کشته ای
در تابوتش نهاد!
-
۰
۰
- ۹۷/۰۱/۳۰
- ۷۰۵ نمایش