دیدار شعر

گاهی نگاهی...

دیدار شعر

گاهی نگاهی...

بودن فراتر ازخور و خواب ودیدن و دیدار و گفت وگوست.....
باشیم و بمانیم آنگونه که نقش بردلهانهیم وبرق نگاه ها شویم وتبسمی برلبها.....
هنر انسان بودن بودن ماندگار است.هماره باشیدوبمانید.

آخرین مطالب

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

عقوبت

۳۱
مرداد

چاره چیست؟

درشریان عطش چونان وسوسه ای!

رام،

یله،

حیران وشیدا،

گم میشوم

شاید که تقدیر نوای نهفته ای

کام بگشاید

تا صید خیالت

باشم،دمی ،درنگی، لحظه ای


عقوبت عاشقی است

  مفتون آینه ها بودن، از هیچ

تا چرای همواره ی حسرت!

 سر در گریبان تعبیر خواب هزاره ای،

مغموم.

  • ابوالفضل خداوردی پور

شب

۲۸
مرداد

شب را که میکشی:

کبریت نم کشیده ای،حتی بهانه ی خشم میشود

ودشنام حلقوم شمع را میدرد

و همدلی ارزانتر میشود

وهمزبانی مفت!

و فال دوباره ای میگیرد،دربان کور درمانگاه

شب را که میکشی

خیابان را غورق میکنم

و مثل وسوسه ای رام میشوم،

در شریان عطش نقشه ی حیات تنت

یله، رها، گم میشوم پشت بلوط های کهنه ی جنگل

و میشمارم گامهای تند قلم را،

بر فرش حسرت بوم


شب را که میکشی

دست هایت شمع میشود

گمان میشود

گریه میشود

گنگ میشود

و

من

بیتاب میشوم

ومن، بیمار میشوم............



  • ابوالفضل خداوردی پور

رنگ

۱۸
مرداد

ومیمیرند

ماهیان جاری کوچک،

دردست های آبی چشم تو

وقتی که با نگاه سرخت،

تنگی شکسته و خالی را،در کوچه های روشن شهر

فریاد میزنی



و میماند:

سایه ی بیدی خشک،

بر سطح زرد بوم حیاتت

همچون انجماد محراب مسجدی متروک.



  • ابوالفضل خداوردی پور

سفر

۱۴
مرداد

وسفرنقطه ی الصاق عبورمن و توست
مثل کوچیدن یک باور تلخ
پای لرزان قلم،وصله ی رنگ،وپیراهن بوم.
زودباش
مسخ این آینه ی تار نمان:
درج هر روزه ی یک شعربه دیوار اتاق لبخند،
سطح یک فاجعه شهر! فوران اندوه،قحطی عمق،افول احساس،
وهم محبوس تقدس!
ونگاهی عابر......

مرا جایی ببر
مرا از خیابانی بگذران،که برده ی بی ربط هیچ رنگی نباشم
مرا به جشنی ببر که شمعی خاموش نمیشود
وعروسان،حجله برهیچ پرسشی نمیسازند!
مرا جایی خالی کن!
روی این طاقچه زیر این گنبد،
جایی که تاب تعبیرهیچ رویایی طعنه ی دستان خالی هیچ پلی نباشد
وایده ی ناب وهم مقدسی،
تمنای دروغین شعورمردمان،
مرا
جایی ببر.

  • ابوالفضل خداوردی پور