راه
سایه ی سنگین روز تابستانی،
تنش را کش میداد
وخمیازه میکشید!غفلت پایدار شهر
و راه
بهانه ی فاصله هایی بود، برنگ شیب حیات
سوت ممتد قطاری ،
چرت ایستگاه متروک را پاره کرد
سگ سرگردانی بیتفاوت ومنگ، از سر بیزاری ،
زوزه ی کوتاهی کشید وگوشهایش را دزدید
نسیم،سفره ی هذیان بیدها را تکاند !
کودکی هراسان میدوید
زندگی جریان داشت
برای ایستگاه ،برای ریل، برای قطار، برای خلسه ی سگ
برای نسیم
و عرق از چین پیشانی کودک
تا گونه هایش چکید
.
.
زندگی به مفهوم راه جهت میداد
ومیرویید
جوانه های قانونی سمت ،
به سمت حاشیه ها.
- ۰ نظر
- ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۳
- ۲۱۴ نمایش