نقد شعر دلتنگی
۲۹
آبان
- ۰ نظر
- ۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۸:۳۶
- ۲۰۳ نمایش
دلتنگ میشوم!
گاهی
برای نگاهی؛
که ازطیف جاری دامنه های فصول،
فراترمیبیند!
و
برای دستانی که،زمانرا
مثل جغجقه ای برای بازی کودک باورمان،
تکان میدهد!
دلتنگ آنسوی خیابانم
فال تازه ای از برگ بودن محض!!
پیچیده در لفافه ای از هراس و حیرت وشرم…
تصویرمحو نشستن من!
درآنسوی خیابان ایستاده است!؟
و
من،فکر میکنم:
جایی درلکنت لحن اساطیری تبسم عشق،
وقفه ای کنج نیت محو زمان،
مثل آغوش مانوس گرم و گشوده ای
باز است...