پلک هایش را گشود
وخون ماسیده ی بر لبانش را
برچید
سایه ی سنگین و گرم نگاهی
مخاطب آشنای احساسش بود!
و
حریصانه
تلاوت جذبه ی چشمانش را
لاجرعه
مینوشید…..