قفس
- ۰ نظر
- ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۶:۵۲
- ۱۸۵ نمایش
دستت را به من بده
تا
مهمانت کنم،
به سفره ی حسی،تازه تراز کوچه باغ هایی که
برتومیگذرد!!
خواب آیینه ای را دیده ام
که بیزار،
ازمن روی میگرفت.
و
انگار کودکی را،
که تب میکندبرای شمعدانی های زرد
سرگردانم عزیز
نبض مرا بگیر
حالا
که
حوالت حیران
وسعت آغوش این سودای رنگ،
آبی نمیشود مرا
آتشفشان بغضم را!
مرا التیامی تازه نجوا کن، از جنس خواب
خلسه ای ازتبار مرگ
مرا
نوازشی از تبلور احساس خنده های دریغ
شیوه ی شیدایی رقص مناجاتی!
شاید؟
تا
شکوه ی سماع سرگردان روحم را ،دمی
بیاساید.