مشتی الهام
درجیب لحظه هایت بریز
نردبانی،
پای دیوار اشراف!
می توانی؟
بگذاری
و بگذری؟
چشمهایت را جوری ببند،
که
خشت خشت پلک دیوارها
متن میله های قفس را،
پگاه و پیراهن و پیمانه را،
جویده وبلعیده باشی…...