روی شانه های پوسیده ی
این دیوارهای پیر
رازفاصله هاییست!
تنیده از داغ دریغی منگ،
که لکنت مأنوس بی سبب ترین بغض تلخ تاریخ را،
هجی میکند!
شاعر
شعری از تبار ترانه ی قومی بخوان
که به حاشایت تن نداد
و
بوسید
تاب تن طناب را…..