بی تو
سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۵۹ ب.ظ
بی تو
از مرز دلیل
از وادی بی انتهای درد و دریغ
بی تو
از سمت سرد وحشت و تنهایی
نمی توان گذشت
بی تو
از سردی خانه؛از پوچی کوچه
از بی زبانی شعرم
بی تو از چه بکویم؟
بیا
تونوای تار من بودی
بی تو؛چگونه بنوازم؟
چگونه بسرایم؟
دراین شوره زار تنهایی چکامه ی غریبانه ی گل را؟
ومرثیه ی ذبح یاسهاو اطلسی ها را؟
من در این بهار و بارش خون آلود دل؟
من
سهم بغض تو را؛بی تو
چگونه بگریم؟
آنسوی پنجره باران است؛واینسوقاب خالی خانه
وغبار کهنه ی تنهایی
همزبان من بودی؛چگونه بخوانم:
سرود غرور و سرافرازی را؟؟
غروب می آید
بی تو چگونه بخوانم روایت حسرت را؟
و نوحه ی دستانی را
که میتوانستند؛آفریده شده بودند؛ومی خواستند
گیسوان سبز نهال عشق را شانه زنند
وپوسیدنند!!!
بی تو
نگاهها همچون پنجره ایست محزون
درسمت غریبانه ی کوچه ای بن بست
چشم من شاید:
درعمق شاعرانه ی یک نگاه هم؛به دریاچه ی چشمان یک شبنم
سیراب شود
و از پرتوی یک سنگ هم؛فروغ خورشید را بشناسد
و بلوغ علف را ادراک کند
و در تلاقی گنگ نسیم؛با تن لرزان یک جوانه
مفهوم بودن را؛احساس کند
چشم من شاید....
اما بیا
من سهم بغض تو را
بی تو
چگونه بگریم؟
- ۹۴/۰۲/۲۹
- ۲۱۲ نمایش