و شب،
آکنده از پرواز بود و
پرتو نا بالغ شمعی که
آرام،همگام با
صدای بال ملایک،
اوراد نجوا و ذکر را میدزدید.
کنار چشمه
نگاهی،امید نم زده را
میجوید و میبلعید
تمام وجد وجودم، تب تو را رقصید
و ماه
قهقهه میزد!
ستاره ها لبخند
چه باک از شرنگ ثانیه ها
ما
دوباره میروییم.