دیدار شعر

گاهی نگاهی...

دیدار شعر

گاهی نگاهی...

بودن فراتر ازخور و خواب ودیدن و دیدار و گفت وگوست.....
باشیم و بمانیم آنگونه که نقش بردلهانهیم وبرق نگاه ها شویم وتبسمی برلبها.....
هنر انسان بودن بودن ماندگار است.هماره باشیدوبمانید.

آخرین مطالب

انکار

۰۸
دی

کار من نبود
و
من حتی
لحن شعور ماسیده ی بر دستان دلم را
باور نمیکردم!
آه
آویزان کدام بیعت و ریسمان سوگندی
که اینگونه هار
تا استخوان هستی ایمانم را
به دندان خلیده ای!!!!!!

مجنون لیلی غروب گنگ کدام نگاه؟
محزون نغمه ی سازی شاید
شکسته ام؟!

ای بیدریغ
ساحل آلام، زندگی
یک جرعه آشیان فراغت،
مرا بس است.


  • ابوالفضل خداوردی پور

نسیم

۱۴
آذر


 تاریکم
مثل شمعی
جا مانده از عبور
ای بیدریغ
ترکه ی بیداد زندگی
جامی ز جرعه ی تقدیر من!
بزن.....

  • ابوالفضل خداوردی پور

باکت نباشد

روزی شاید، زندگی

تبسم کوتاهی کرد

و

قاب آیینه ی دیوار اتاقت شکفت !



تنگ تنگ ماهی قرمز

قرار نیست

رویای رویاروی دریای بیقرار تو باشد

شبنم

شبنم گواه آفتابیست،بر گلبرگ صبح بنفشه ها

دیری نمیپاید اخم عبوس شب را

قرار نیست!!

باکت نباشد

روزی شاید زندگی

تبسم کوتاهی کرد؟!

  • ابوالفضل خداوردی پور

حماسه

۱۴
مهر

زمانه ای که کفش هایش را چپه پوشیدست

به خواب و خلسه ی سنگین دیوارها،

تلنگری نخواهد زد!

رفیق

دست های در جیبت،

زبان به کام گرفته!

نعره ی مشت های تو

ریشخند حیات فاصله هاست

جادوی پیر این درنگ را زوالیست،

همچون حماسه ی صبح

خورشید را اگر به طاق کبود این آسمان

رخصتی شاید.


  • ابوالفضل خداوردی پور

تقدیر

۱۵
مرداد

جا مانده ام

یا

خواب؟


سهم نام مرا

_تقدیر_

به جیب کدام مخاطب

ریخته ای!


نیمه ی پر لیوانم را

دستان اندوه

از کدام شورآب نهر اشک

پر میکند؟



امید

امید

امید،

کوچه ی بن بستی نبود؟

یا

الحاقی به چاه بی انجام؟


  • ابوالفضل خداوردی پور

دلتنگی ۲

۰۵
مرداد

نگاه کن:

که چگونه شب. میشوم!

_ بی تاب وبی حوصله

و

حیران _

گم میشوم درلحظه ودقیقه و روز

.

.

.


ها؟


کجای لمس نگاه تو؟

سرگردان!؟

همچون پاندول منگی

آویزان نفهمیدن!

کلنجارمیروم.







         ابوالفضل خداوردی پور

  • ابوالفضل خداوردی پور

مجید رفت

۰۳
مرداد

  • ابوالفضل خداوردی پور

آفت عشق

۱۵
تیر




مبتلایم به خرمن اندوه


شمع ها

بی بهانه می گریند!


در زمستان دوزخی خاموش

آفتی قرن را

نشانه گرفت

و قلم

قامت قیامت شد!


مرغ آمین عشق را دریاب


آفتی شهر را نشانه گرفت!

مرغ آمین

عشق را

در یاب.




  • ابوالفضل خداوردی پور

آفتاب

۱۱
تیر

دخیل بسته به گریبان احساسم!

تسلیم ابتلای دلی

هزار چاک

بیتوته کرده ام

در حریم حوصله ی نوازش مژگانت

که

حدیث رخوت بود،

چشمانت

ونجیبانه ترین نگاه

آفتاب.


  • ابوالفضل خداوردی پور

باران

خزید،

به رؤیای آلاچیق پیر

و پر میشد

گوش خالی باغ

از نجوای کاهگل ودیوار!

ظهر تابستان بود

و

ناودان

دست مرطوبش را

به یاکریم تشنه ای بخشید


  • ابوالفضل خداوردی پور